ناهید فرید،نماینده ی مردم در پارلمان
در پیوند به اسارت ۳۱ هموطن
تاریخ کشور ما شاهد فراز و نشیب های فراوانی است که روزگار اقلیت های این سرزمین را همواره تیره و تار کرده است. در این میان، هیچکس نمی تواند اوج محرومیت هموطنان هزاره ما را در طول تاریخ کشور انکار کند. اولین گروه مهاجرین تاریخ افغانستان متعلق به اين قوم بودند. تاریخ خود گواه است که در کنار قتل عام شصت درصدی هزاره ها، این قوم محکوم به مهاجرت های اجباری، مصادره زمینها و علفزارها، سیاست زمین سوخته و کوچ اجباری و پرداخت مالیاتهای غارتگرانه و کمرشکن بوده اند. از دل این اوج محرومیت هابود که کسی مانند عبدالخالق هزاره ظهور می کند و پادشاه غدار زمانش نادرشاه را به قتل می رساند..
افسانه زندگی قومیت هزاره در تاریخ کشورمان از قتل عام گرفته تا احیای دوباره هویت شان پستی ها و بلندی های فراوانی را گذرانده و به امروز رسیده است. امروز جوانان این اقلیت به نسل پویای دانش آموختگان و کارگزاران اندیشه ورز کشور تبدیل شده و نمونه بارز یک مبارزه خستگی ناپذیر و حق طلبانه را به نمایش گذاشته اند.
هموطنان هزاره در دوران استبداد و حکومت های خودکامه به خاطر مبارزه با تمامیت خواهی مبارزه کرد تا امروز حق داشته باشد مانند بقیه شهروندان کشور از تمام حقوق اساسی خود بهره مند باشد. تاحق داشته باشد که مجبور به کوچ اجباری نشود، تا حق داشته باشد مالک علفچرها و ملکیت های خود باشد، تا حق داشته باشد از سیاست زمین سوخته در مقابلش استفاده نشود و حق داشته باشد مانند بقیه شهروندان کشور بدون تبعیض در این سرزمین زندگی کند.
آنچه قابل تامل است این است که اگر زمامداران مستبد تاریخ به حذف فیزیکی اقلیت ها دست زدند، این سیاست از دل وابستگی های تمامیت خواهانه شان جوشیده بود. اما اگر امروز در یک نظام مردم سالار، شهروندان کشور، به دلیل اینکه متعلق به قوم خاص و یا منطقه خاصی هستند، مورد آزار و اذیت قرار بگیرند و به حقوق اساسی شان احترام گذاشته نشود، چه نامی می توان روی کارگزاران این حکومت گذاشت. من زمامدارانی که چشم خود را به روی حقیقت اسارت سی و یک هموطن ما بسته اند را میراث داران دروغین ارزشهای دموکراتیک و مردم سالارانه می نامم، که از دموکراسی فقط رای گرفتن، بر چوکی های قدرت تکیه زدن و بر گرده مردم حکومت کردنش را دوست دارند نه پاسخگو بودن و احترام به حد اقلی از حقوق ابتدایی شهروندان، فارغ از تعصبهای کور قومی و زبانی.
مردم سالاری را میراث داران دروغین دموکراسی بیشتر از حاکمان مستبد ضربه می زنند. این میراث داران ساختگی ارزشهای مردم سالار، چشم خود را به سوی یک تراژدی مانند اسارت سی و یک هموطن بی پناه مان در زابل می ببندند و فراموش می کنند که از دل همین محرومیت، عبدالخالق های دیگری سر بلند خواهند کرد
تاریخ کشور ما شاهد فراز و نشیب های فراوانی است که روزگار اقلیت های این سرزمین را همواره تیره و تار کرده است. در این میان، هیچکس نمی تواند اوج محرومیت هموطنان هزاره ما را در طول تاریخ کشور انکار کند. اولین گروه مهاجرین تاریخ افغانستان متعلق به اين قوم بودند. تاریخ خود گواه است که در کنار قتل عام شصت درصدی هزاره ها، این قوم محکوم به مهاجرت های اجباری، مصادره زمینها و علفزارها، سیاست زمین سوخته و کوچ اجباری و پرداخت مالیاتهای غارتگرانه و کمرشکن بوده اند. از دل این اوج محرومیت هابود که کسی مانند عبدالخالق هزاره ظهور می کند و پادشاه غدار زمانش نادرشاه را به قتل می رساند..
افسانه زندگی قومیت هزاره در تاریخ کشورمان از قتل عام گرفته تا احیای دوباره هویت شان پستی ها و بلندی های فراوانی را گذرانده و به امروز رسیده است. امروز جوانان این اقلیت به نسل پویای دانش آموختگان و کارگزاران اندیشه ورز کشور تبدیل شده و نمونه بارز یک مبارزه خستگی ناپذیر و حق طلبانه را به نمایش گذاشته اند.
هموطنان هزاره در دوران استبداد و حکومت های خودکامه به خاطر مبارزه با تمامیت خواهی مبارزه کرد تا امروز حق داشته باشد مانند بقیه شهروندان کشور از تمام حقوق اساسی خود بهره مند باشد. تاحق داشته باشد که مجبور به کوچ اجباری نشود، تا حق داشته باشد مالک علفچرها و ملکیت های خود باشد، تا حق داشته باشد از سیاست زمین سوخته در مقابلش استفاده نشود و حق داشته باشد مانند بقیه شهروندان کشور بدون تبعیض در این سرزمین زندگی کند.
آنچه قابل تامل است این است که اگر زمامداران مستبد تاریخ به حذف فیزیکی اقلیت ها دست زدند، این سیاست از دل وابستگی های تمامیت خواهانه شان جوشیده بود. اما اگر امروز در یک نظام مردم سالار، شهروندان کشور، به دلیل اینکه متعلق به قوم خاص و یا منطقه خاصی هستند، مورد آزار و اذیت قرار بگیرند و به حقوق اساسی شان احترام گذاشته نشود، چه نامی می توان روی کارگزاران این حکومت گذاشت. من زمامدارانی که چشم خود را به روی حقیقت اسارت سی و یک هموطن ما بسته اند را میراث داران دروغین ارزشهای دموکراتیک و مردم سالارانه می نامم، که از دموکراسی فقط رای گرفتن، بر چوکی های قدرت تکیه زدن و بر گرده مردم حکومت کردنش را دوست دارند نه پاسخگو بودن و احترام به حد اقلی از حقوق ابتدایی شهروندان، فارغ از تعصبهای کور قومی و زبانی.
مردم سالاری را میراث داران دروغین دموکراسی بیشتر از حاکمان مستبد ضربه می زنند. این میراث داران ساختگی ارزشهای مردم سالار، چشم خود را به سوی یک تراژدی مانند اسارت سی و یک هموطن بی پناه مان در زابل می ببندند و فراموش می کنند که از دل همین محرومیت، عبدالخالق های دیگری سر بلند خواهند کرد
هیچ نظری موجود نیست: