شعرمحمد بشیراسکندری تقدیم به روح پاک شهید حمیدالله نجفی که ذرعالم غربت توسط تروریست های بین المللی به شهادت رسید
حميد الله شهيد نو جوان است
به قلب مردمش او جاودان است ( به سوي کشورش اکنون روان است)
الهي داغ نبيني اي مسافر
که او باز مانده ي اين کاروان است
خواهر معلول و مادر مجروح
پدر محزونش اشک ها فشان است
به وضع ناگوار، هموطنانش
ز خروار ها جفا اين يک نشان است
دموکراسي چه ها کرد بر مهاجر
نتيجه اش همين يک در يونان است
آزادي سر هاي آزادگان خورد
تروريست پديده ست که دران است
بهار مردمان عالم امروز
ز آزادي بي رويه خزان است
بشير مرثيه ها تا کي سرايي
مگر نامردمي در هر کران است
به مظلوم مظلوميت ها فزون شد
به هر جا ملت ما در فغان است
حقوق بشر و کنوانسيون کو
مظلوم کشي چرا اينقدر عيان است
فرار از دست نا اهلان شديم ما
در اينجا هم مگر آن طالبان است؟
ازين پس در کجا آواره گرديم
مگر جايگاه ما در زندان است
و يا قبر است سزاي هر مهاجر
چرا دنيا به ما نا مهربان است
توجه اي انسانهاي امروز
نگاهداريد که بر ما چه روان است
ازين کشور به آن کشور مهاجر
تهي دست وغريب و لال وان است
نه بازخواست مي شود اوضاع مايان
نه شرحي دارد و در نه در بيان است
هیچ نظری موجود نیست: